دکلمه مازیار مقدم رسم بیداد
مازیار مقدم رسم بیداد
دانلود دکلمه مازیار مقدم به نام رسم بیداد
Download Reciting By Maziyar Moghadam Called Rasme Bidad
+ قسمتی از متن دکلمه رسم بیداد
حالمان بد نیست غم کم میخوریم / کم که نه هر روز کم کم میخوریم
آب میخواهم سرابم میدهند / عشق می ورزم عذابم میدهند
من نمیدانم کجا رفتم به خواب / از چه بیدارم نکردی آفتاب
خنجری بر قلب بیمارم زدند / بی گناهی بودمو دارم زدند
بعد ازاين بابی کسی خو میکنم / هر چه در دل داشتم رو میکنم
دکلمه مازیار مقدم بنام رسم بیداد با لینک مستقیم در رسانه ی پروا موزیک
دانلود آهنگ جدید رسم بیداد ، با دو کیفیت ۱۲۸ و ۳۲۰ ، جهت پخش آنلاین به ادامه مطلب مراجعه کنید
” در صورت درخواست کارگروه تعیین مصادیق مجرمانه لینک دانلود برداشته خواهد شد “
متن دکلمه مازیار مقدم رسم بیداد
حالمان بد نیست غم کم میخوریم
کم که نه هر روز کم کم میخوریم
آب میخواهم سرابم میدهند
عشق می ورزم عذابم میدهند
من نمیدانم کجا رفتم به خواب
از چه بیدارم نکردی آفتاب
خنجری بر قلب بیمارم زدند
بی گناهی بودمو دارم زدند
بعد ازاين بابی کسی خو میکنم
هر چه در دل داشتم رو میکنم
درد می بارد چو لب تر می کنم
طالعم شوم است باور می کنم
خنجری نامرد بر قلبم نشست
از غم نامردمی پشتم شکست
نیستم از مردم خنجر به دست
بت پرستم بت پرستم بت پرست
عشق اگر اينست مرتد می شوم
خوب اگر اينست من بد می شوم
قفل غم بر درب سلولم مزن
من خودم خوشباورم گولم مزن
| ◆♩♪♬♫♬♭♩♫♪◆ | پروا موزیک | ◆♩♪♬♫♬♭♩♫♪◆ |
من نمی گويم که خاموشم مکن
من نمی گويم فراموشم مکن
من نمي گويم که با من يار باش
من نمی گويم مرا غم خوار باش
من نمی گويم دگر گفتن بس است
گفتن اما هيچ نشنفتن بس است
روزگارت باد شيرين شاد باش
دست کم يک شب تو هم فرهاد باش
وای! رسم شهرتان بيداد بود
شهرتان از خون ما آباد بود
از درو ديوارتان خون می چکید
خون من،فرهاد،مجنون می چکید
خسته ام از قصه های شومتان
خسته از همدردی مسمومتان
عشق از من دورو پايم لنگ بود
قيمتش بسيار و دستم تنگ بود
کوه کندن گر نباشد پيشه ام
بويی از فرهاد دارد تيشه ام
دکلمه رسم بیداد از مازیار مقدم
گر نرفتم هر دو پايم خسته بود
تيشه گر افتاد دستم بسته بود
هيچ کس دست مرا وا کرد نه
فکر دست تنگ مارا کرد نه
هيچ کس اندوه مارا ديد نه
هيچ کس از حال ما پرسيد نه
هیچکس چشمی برایم تر نکرد
هیچکس یک روز با من سر نکرد
هيچ کس اشکی برای ما نريخت
هر که با ما بود از ما می گريخت
چند روزی هست حالم ديدنیست
حال من از اين و آن پرسيدنيست
گاه بر روی زمين زل می زنم
گاه بر حافظ تفاءل می زنم
حافظ ديوانه فالم را گرفت
يک غزل آمد که حالم را گرفت
ما ز ياران چشم ياری داشتيم
خود غلط بود آنچه می پنداشتيم